اشاره
با اجرای صیغهی عقد و قبول پیمان ازدواج، دختر و پسر دیروز، زن و شوهر امروز میشوند. خانوادهی جدیدی شکل میگیرد و سلّول تازهای در پیکر جامعه میروید. گرچه در نگاه خالق حکیم، زن و مرد در گوهر انسانی و روح آسمانی همتا و همساناند، و سهم هر یک از حقیقت آدمیّت به یک اندازه است، ولی حکمت الهی این گوهر ملکوتی را در دو صدف زمینی با پیکرههای متفاوت و ساختی ممتاز و البته نیازمند به یکدیگر جای داده است.
این « زوجیّت» همان قانون فرازمند و سنّت جامع و زیبایی است که بر سراسر آفرینِش این جهان حکم فرما است، و یکی از پُرشکوهترین نشانههای جمال معمار هستی به شمار میرود.
« ازدواج» یعنی به هم رسیدن دو ستون برای برافراشتن بنای خانواده و به هم پیوستن این دو کفه برای فراهم آمدن ترازوی زندگی انسانی!
حکمت تفاوتهای طبیعی و این جهانی در ساخت جسم و روان زن و مرد را در نقش مکمّل هر یک برای تشکیل این واحد نوین ـ یعنی خانواده ـ میتوان یافت.
به راستی نقش هر یک از زوجین در ساختن خانواده چیست؟ نقش کدامیک مهمتر است؟ آیا جای هر یک را میشود با دیگری عوض کرد؟ حقوق متقابل آنان چگونه است؟ و سهم هر یک از مواهب زندگی چه میزان است؟ و بالاخره ... زن سالاری خوب است یا مرد سالاری یا هیچ کدام؟
و سئوالاتی از این دست که جُز پاسخی استادانه، ذهنِ نگران عروس و داماد جوان ما را آرام و آسوده نمیکند. در آغاز راهِ زندگی چشم امیدشان به کلمات راهگشای « استاد»ی است که آشنای راه است و محرم دل!
مثل دو نفر شریک، مثل دو نفر رفیق
ما دیده بودیم که گاهی مرد، زن را موجود درجهی دو حساب میکرد! امّا موجود درجهی دو نداریم. هر دو مثل هم هستند، هر دو از حقوق برابری در زمینه امور زندگی ـ مگر در جاهایی که خدای متعال بین زن و مرد فرقی گذاشته که آن هم روی مصلحتی است و به نفع مرد و به ضرر زن هم نیست ـ برخوردارند. باید مثل دو نفر شریک، مثل دو نفر رفیق، در خانه با هم زندگی کنند...98
مرد قوّام است و زن ریحان
اسلام مرد را قوّام[1] و زن را ریحان[2] میداند. این نه جسارت به زن است نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن است و نه نادیده گرفتن حق مرد؛ بلکه، درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها هم اتفاقاً برابر است؛ یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه میگذاریم، و این جنس مدیریت و کارکرد و محلّ اعتماد و اتکا بودن و تکیه گاه بودن برای زن را هم در کفهی دیگر ترازو میگذاریم، این دو کفه با هم برابر میشود. نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.99
جابهجایی نقشها ممنوع!
بعضی از مسلکهای غلط که مخصوص زنها هم نیست ـ مردها هم گاهی همان مسلکها را دنبال میکنند ـ دنبال این هستند که بگویند: نه! بیاییم اجناس این ترازو (نقشهای زن و مرد) را جابهجا کنیم. حالا اگر این کار را بکنیم چه میشود؟ جز اینکه اشتباه میکنید و جز اینکه بوستان به زیبایی و نیکی پرداخته شده را خراب میکنید؟ غیر از این، کار دیگری نمیکنید. فواید همدیگر را میبرید، محیط خانواده را هم بیاعتنا میکنید. زن و مرد را نسبت به هم دچار تردید و دو دلی میکنید. آن محبّت و عشقی را که مایه اصلی کار است، از دست میدهید.
گاهی اتفاق میافتد مرد در خانه نقش زن را پیدا میکند. زن حاکم مطلق میشود و به مرد دستور میدهد این کار را بکن، آن کار را نکن. مرد هم دست بسته تسلیم است. خب چنین مردی دیگر نمیتواند تکیه گاه زن باشد. زن یک تکیه گاه خوب را دوست میدارد.
گاهی اوقات از این طرف مرد چیزهایی را به زن تحمیل میکند؛ فرض کنید که تمام خرید و کار و سر و کله زدن با مراجعان با خانم است. چرا؟ چون من کار دارم، وقت ندارم. مبنا وقت نداشتن است! میگوید باید بروم اداره، کارها را باید خانم انجام دهد. یعنی کارهای بیجاذبه و سنگین برای زن. البته ممکن است چند صباحی سرگرمش کند، اما کار او نیست.100
زن، گُل است نه کار پرداز شما
در روایات داریم « المرأة ریحانة »، زن گل است. حالا شما ببینید، اگر مردی با یک گُلی با خشونت و بیاعتنایی رفتار کند و پاسِ گُل بودن او را ندارد، چقدر ظالم و بد است. مثل تخمیل کردن، زیاده روی کردن، زیاده خواهی کردن مردها از زنها، توقّعات بیجا و زیادی.
« المرأةُ رَیحانةٌ و لَیسَتْ بقَهْرِمانَةٍ » قهرمان، یعنی همین کار پرداز امروز زندگی ... این زن، کار پرداز شما نیست که همهی کارهای زندگیتان را روی دوش او بگذارید و بعد هم از او مؤاخذه کنید. نه! این یک گُلی است در دست شما ... حتی اگر دانشمند یا سیاستمدار باشد، در بحث معاشرت خانوادگی، او گُل است.101
مرد باید برورد کار کند
قرآن میفرماید: « الرجال قوّامونَ علی النساء»؛[3] یعنی سرپرستی امور خانواده به عهدهی مرد است. مرد باید برود کار کند. معیشتِ خانواده به عهدهی اوست. زن هرچه ثروت دارد مال خودش است. امّا معیشتِ خانواده بر دوش او نیست.102
نه مردسالاری و نه زنسالاری
این طور هم نیست که بگوییم همه جا خانم باید از آقا تبعیت کند؛ نخیر. چنین چیزی نه در اسلام داریم و نه در شرع. « الرّجالُ قَوّامونَ علی النّساءِ» معنایش این نیست که زن بایستی در همهی امور تابع شوهر باشد. نه! یا مثل برخی از این اروپا ندیدههای بدتر از اروپا و مقلّد اروپا، بگوییم که زن بایستی همه کاره باشد و مرد باید تابع باشد. نه این هم غلط است. بالاخره دو تا شریک و دو تا رفیق هستید. یک جا مرد کوتاه بیاید، یک جا زن کوتاه بیاید. یکی این جا از سلیقه و خواست خود بگذرد، دیگری در جای دیگر، تا بتوانید با یکدیگر زندگی کنید.103
تفاوت طبیعی زن و مرد
خدای متعال طبیعت زن را ظریف قرار داده است. بعضی از انگشتها خیلی درشت و گُنده هستند و برای کندن یک سنگ از زمین خیلی خوبند، امّا اگر بخواهند یک جواهر خیلی ریز را لمس کنند، معلوم نیست بتوانند بردارند.
امّا بعضی از انگشتها ظریف و باریکاند، آن سنگ را نمیتوانند بردارند اما آن خرده جواهر و خرده طلا را میتوانند از روی زمین جمع کنند. زن و مرد این طورند. هرکدام یک مسئولیتی دارند. نمیشود هم گفت کدامیک مسئولیتش سنگینتر است. مسئولیت هر دو سنگین است. هر دو لازم است.
روح زن چون لطیفتر است، احتیاج به آرامش بیشتری دارد. او نیاز به آسایش و تکیه کردن به یک جای مطمئن دارد. این تکیه گاه کیست؟ او شوهر است. خدا اینها را این طور کنار هم قرار داده است.104
دو نگاه متفاوت، هر دو زیبا
نوع نگاه زن به مرد با نگاه مرد به زن بطور طبیعی مختلف است، باید هم مختلف باشد، ایرادی هم ندارد. مرد به زن به صورت یک الگوی زیبایی، الگوی ظرافت، الگوی حساسیت نگاه میکند، او را لطیف میبیند. اسلام هم همین را تأکید کرده: « المرأهیُ رَیحانهٍ » یعنی زن گُل است. در این نگرش، زن، یک موجودی است رقیق، مظهر زیبایی و لطافت و رقت و مرد به این چشم به او مینگرد. محبّت او را در این قالب ترسیم و مجسم میکند.
مرد در چشم زن، مظهر اعتماد، نقطهی اتکا و اعتماد است و محبّت خودش را به او در این قالب ترسیم میکند.
این دو تا، دو نقش جداگانه است از یکدیگر و هر دو نقش لازم است. زن وقتی به مرد نگاه میکند، با همان چشم محبّت و عشق، او را در نقش یک تکیه گاه میبیند که میتواند از نیروهای جسمی و فکری او برای پیشبرد کار زندگی استفاده کند؛ مثل یک موتور. مرد وقتی به زن نگاه میکند، به چشم مظهر اُنس و آرامش مینگرد که میتواند به انسان آرامش بدهد. اگر مرد نقطهی اتکا در زمینه مسائل ظاهر زندگی است، زن هم به نوبهی خود نقطهی اتکا است برای مسائل روحی و معنوی زندگی. دریایی است از اُنس و محبّت. میتواند مرد را در این فضای سرشار از محبّت، از همهی غصّهها و غمهای خودش خارج کند. اینها توانائیهای مرد و زن است. توانائیهای روحی آنهاست.105
حق واقعی، حق خیالی
حق، منشأ طبیعی دارد. حقّ واقعی آن است که منشأ طبیعی داشته باشد. این حقوقی که در بعضی محافل تعریف میشود، براساس توهّمات و خیالات است. آن حقوقی که برای زن و مرد وجود دارد، باید متکی باشد به طبیعت زن و مرد، به قواره و ساخت زن و مرد.106
این فمینیستهای امروزِ دنیا که همه جور مرد و زن در آنها هست و با ادْعای دفاع از حقوق زن وارد میشوند، اصلاً به نظر من حقوق زن را نمیشناسند. چون حق، یک امر انتزاعی نیست. حق یک منشأ طبیعی دارد ...107
بازی غرب
این غربیهایی که میبینید این قدر جنجال میکنند و سر مسأله زن این قدر بازی در میآورند، همین جا گرفتارند. میگویند ما احترام زن را نگه میداریم. بله، احترام زن را توی مجالس رسمی و توی فروشگاهها و خیابانها نگه میدارند آن هم به معنای تلذّذ از او. امّا توی خانواده هم شوهر با زنش همین طور است؟ چقدر زن آزاری، چقدر کتک زدن زنها به دست مردها، چقدر فاجعه آفرینی در داخل خانه، قُلدر مآبی و ...108
مرد باید ضرورتهای زن را درک کند
از طرف مرد وظیفه این طور است که ضرورتهای زن را درک کند، احساسات او را بفهمد، نسبت به حال او غافل نباشد و خود را صاحب اختیارِ مطلق العِنان او در خانه نداند.
زن و شوهر دو نفرند، دو شریکاند، دو رفیقاند، هر کدام یک وُسعی از لحاظ فکری و روحی دارند.
مرد باید به زن کمک کند تا عقب ماندگیهایی را که در جامعه ما دارند، جبران کند. البته مراد از این عقب ماندگیها، آن چیزهایی نیست که امروز به تقلید از فرنگیها در جامعه ما مطرح میشود. بلکه مراد معرفت است. مراد تحصیلات است. مراد پیدا شدن روح اندیشه و تأمل و فکر در زن است. مراد اینهاست که هرچه مرد بتواند باید در این زمینه به همسرش کمک کند. اگر زن میخواهد کاری انجام بدهد یا در فعالیتهای اجتماعی سهیم باشد، در حدّ اقتضای وضع زندگی خانوادگی، مانع او نشود.109
مرد نباید خیال کند چون میرود توی کوچه و بازار و با این و آن سر و کلّه میزند و یک شاهی ـ صنّار پول میآورد خانه، همه چیز مال اوست؛ نه! آنچه او میآورد نصف موجودیِ همه این خانواده است. نصف دیگر این خانم است. اختیارات خانم، کدبانویی خانم، رأی و نظر و نیازهای روحی خانم، اینها را باید رعایت کند.
این طور نباشد که مرد چون در دوران مجردی، ساعت ده شب میآمده خانهی پدر و مادرش، حالا هم که زن گرفته این طور ادامه بدهد، نه! حالا باید ملاحظهی همسرش را بکند.110
در قدیم، بعضی مردها خود را مالک زن میدانستند ... نه! همان قدری که شما در محیط خانواده ذی حق هستید او هم ذی حق است. نباید به زن زور بگویید و تحمیل کنید، چون به حسب جسم، او ضعیفتر است، بعضیها خیال میکنند که بله، حالا باید زور بگویند، صدایشان را کلفت کنند و دعوا کنند و تحمیل کنند ...111
زنِ هوشمند، مرد را اداره میکند
زن باید ضرورتهای مرد را درک کند و بر او فشارِ روحی و اخلاقی وارد نسازد. کاری نکند که او در امر زندگی مستأصل شود و خدای ناکرده متوسّل به راههای خلاف و نادرست شود. باید او را به ایستادگی و مقاومت در میادین زندگی تشویق کند و اگر چنانچه کار او مستلزم این است که مثلاً نمیتواند یک مقداری به وضع خانواده رسیدگی کند، این را مرتّب به رخ او نکشد.112
اگر مرد خانه، فعالیتی چه علمی و چه جهادی و سازندگی و چه برای کسب روزی و چه برای کارهای عمومی دارد، زن سعی کند فضای خانه را برای او مساعد کند که او بتواند با روحیهی خوب سرکار برود و با شوق به خانه برگردد.113
همهی مردها دوست دارند وقتی وارد خانه شدند، خانه به آنها آرامش و امنیّت بدهد و احساس راحتی و آسودگی کنند. این وظیفهی زن است.114
زن یک وظایفی دارد که عاقلانه باید آن وظایف را تشخیص دهد. زنها بدانند که اگر زنی، عقل و هوشمندی به خرج دهد، مرد را اداره خواهد کرد. درست است که مرد از لحاظ هیکل قویتر است، امّا خدای متعال طبیعت زن را طوری آفریده که اگر زن و مرد، طبیعی و سالم باشند و زن عاقل باشد، کسی که در دیگری بیشتر نفوذ دارد، زن است که البته با زرنگی به خرج دادن و رندی کردن و تحکّم و زورگویی نمیتوان به آن رسید. بلکه با ملایمت، استقبالِ خوب، خوشرویی، یک مقدار تحمل کردن ـ البته اندکی؛ خیلی هم لازم نیست تحمّل کند ـ که خدای متعال در طبیعت زن، این تحمل را قرار داده است ... زن باید با شوهر خود این طور برخورد کند ...115
بعضی از زنها نسبت به مردها سخت گیری میکنند. مثلاً باید این را حتماً بخری! باید این جور خانهای حتماً فراهم کنی! فلان کس این طور خریده، من اگر نخرم مایه سرشکستگی میشود. با این حرفها شوهر خود را اذیت میکنند که این درست نیست.116